درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
ice flower
شنبه 14 خرداد 1390برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : vرسول صالحی
روی یك سفره احساس
كه بین من و تو پیداست
قلب من سخت اسیر احساس
عشق تو
قطره اشكی است
كه از گوشه چشمت پیداست
روح تو یك گل سرخ تنهاست
حس من
چون یك موج
در تب و تاب دریاست
دستم از دوری دستت تنهاست
چشم تو
رنگ قشنگی است
كه در برگ درختان پیداست.
چگونه شب سحر كنم
بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم
بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم
بدون تو یه ماهی بدون تنگ
بدون تو سكوت مرده ای خموش بدون تو ستاره ای بی فروغ
بدون تو پرنده ای شكسته بال
بدون تو شبم - شبی كه ندارد او سحر
بدون تو غروب غم گرفته ام
بدون تو یه ابر تكه پاره ام
بدون تو...
نمی كنم بدون تو زندگی
بدون هیچ معطلی
***
دوری از من اما چه نزدیك دلهایمان
تو و من
دوریم اما دستانت در دستان من است
از فرسنگهای دور در آغوشت می كشم
و بوسه بر لبانت می زنم
دوریم اما دلهایمان نزدیك است
با عشق
چشمان فریباینت آشكار می سازد برایم صداقت ترا
حس زیبایی است در من وقتی
خنده های شیرین ات از دور به گوش می رسد
شیطنتی كه در آن نهفته است
مرا می كشاند به شیطنهای آبی
***
آسمان بارانی است
اشك من هم جاری است
شاید این ابر كه می نالد و می گرید از درد من است
آخری اخر ابر هم - از دلم با خبر است
شاید او می داند
كه فرو خوردن اشك
قاتل جان من است
من به زیر باران از غم و درد خودم می نالم
اشك خود را كه نگه می دارم با یه بغض كهنه
من رهایش كردم باز زیر باران
من به زیر باران اشكها می ریزم
همگان در گذرند
باز بی هیچ تامل در من
سر به سوی آسمان می سایم؛
من نمی دانم...
صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است
**** رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
****
نظرات شما عزیزان:
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|